معرفی کتاب سیاحت غرب
  • تاریخ انتشار: ۱۴۰۳/۰۶/۲۳
  • تعداد بازدید: ۵۶۸

معرفی کتاب سیاحت غرب

من وقتی نوجوان بودم، دوبار این کتاب را خوانده بودم. در بار اول در حین خواندن آن دچار ترس و وحشت شدم و تصمیم گرفتم که آن را ادامه ندهم. مدتی کنار آن را کنار گذاشتم اما بعدها بر ترسم غلبه کردم و کتاب را خواندم. ما درک درستی از دنیای پس از مرگ نداریم. هیچ وقت هم متوجه سختی های فشار قبر نخواهیم شد. آیا اولین شب پس از مرگ در آرامش هستیم یا در عذاب و سختی؟ شما چه فکر می کنید؟ فکر می کنید پس از مرگ زندگی دنیوی تمام می شود یا به دنیایی دیگری به نام برزخ وارد می شویم؟ من در سنین نوجوانی وقتی چیزهایی می خواندم، اولش باورم نمی شد اما حالا درک بهتری از دنیای پس از مرگم دارم و می خواهم خودم را مهیا کنم تا با آرامش، زندگی جدیدم را شروع کنم. ما نمی دانیم بعد از مرگ چه بلایی بر سر ما می آید؟ زندگی خوب یا بد آن دنیا و همه این ها بستگی به کارهای خوب و بدی که انجام می دهیم دارد. اگر ترازوی اعمال و خوبی های ما سنگین تر باشد، خداوند ما را دوست دارد و روح ما قرین رحمت الهی قرار خواهد گرفت. شما هم اگر می خواهید از عالم برزخ و ماجرای آن تا حدودی آگاه شوید، پیشنهاد می دهم این کتاب را بخوانید. البته برای سنین پایین مثل سن نوجوانی کتاب مناسبی نیست. پس با دل و جرأت تمام این کتاب را بخوانید تا ایمان به زندگی جدید بیاورید. ابتدا کتاب نگاهی گذرا به زندگی نویسنده کتاب شده است. او از سه سالگی دچار بیماری سخت و صعب العلاجی بوده که با دعا، توسل، مناجات و گریه و زاری خانواده و همچنین مراجعه به طبیبان آن دوره با گیاهان سنتی بهبود پیدا می کند. او بعد از شفا پیدا کردن، قرآن را ختم می کند. نویسنده از سه سالگی به مکتب رفته و دنبال فراگیری علم و دانش بوده است. همچنین ایشان کتاب سیاحت شرق را هم نوشته است و به درجه اجتهاد رسیده است. کتاب سیاحت غرب شامل ۲۸۰ صفحه است که ویرایشگر تا صفحه ۴۸ به طور مختصر به زندگی نامه آقا نجفی قوچانی مؤلف کتاب پرداخته است. داستان از لحظات پس از مرگ شروع شده است. جمله اول کتاب این است: «و من مُردم»... سپس راوی داستان، خویشان و اطرافیان را در اطراف جنازه اش می بیند که دارند گریه و زاری می کنند. راوی داستان به آن ها می گوید: «من نمرده ام بلکه درد و بیماری من رفع شده است.» اما کسی به حرف او گوش نمی دهد. بعد جنازه او را به غسال خانه می برند و او می بیند که دارند جنازه اش را غسل می دهند. بعد از این که مردم او را روی دوش گرفتند. او برای تشییع جنازه، همراه آن ها می رود. او تعریف می کند که تشیع کنندگان را به صورت جانوران وحشی و درنده می بیند و وحشت می کند. اما بعضی از آن ها هم ترس و وحشتی ندارند. در وسط کتاب داستان خیلی شیرین و لذت بخش است که راوی از یک نفر که همراه اوست او را دلداری می دهد و با او حرف می زند، تعریف می کند. اگر به خواندن این کتاب علاقه مند هستید خودتان ادامه آن را بخوانید. #برداشت_لیلا_طاهری_نژاد

agent نویسنده: لیلا طاهری نژاد

می پسندم (۳) نمی پسندم (۰)
جستجو نوشته ها
سایر نوشته های نویسنده

#جستار#بالش قهوه‌ای
#جستار#بالش قهوه‌ای
#جستار_بخوانیم   من، بالش قهوه‌ای، در این خانه‌ی قدیمی، شاهد داستان‌های بی‌شماری بوده‌ام. هر روز، صاحبم را...

شعر سکوت و سادگی
شعر سکوت و سادگی
اینجا مردمانش ساده‌اند!   قلبم از درد می‌نالد،   قاب‌های نور باید افراشت؛   زندگی را،   عشق را،    در دل  باید جستجو کرد  در نگاهی...

معرفی کتاب شرم
معرفی کتاب شرم
احساس شرم برای من عادی شده بود. این احساس مثل نتیجه‌ای بود که از شغل...

دلنوشته اربعین حسینی
دلنوشته اربعین حسینی
اربعین حسینی، روزی است که دل‌های عاشقان حسین به هم گره می‌خورند، نوری از عشق...

ارسال نظر برای «معرفی کتاب سیاحت غرب»

برو بالا